قابل توجه كنكوري ها ویه مطلبی هم در مورد پسرا
نوشته شده توسط : Reza

هجده نوزده سالگي مي فهمه يه جايي به اسم پاتوق وجود داره که با رفقا توش جمع بشن . واي به حال اون دختر بدبختي که از کنار پاتوق رد بشه . بلايي سر دختره مياره که ......کم کم ياد مي گيره که دختر يعني جنس لطيف . نبايد مث تاتارا طرفش رفت . بايد طوري با لطافت رفت طرفش که نفهمه مي خواي گازش بگيري . بايد با ملايمت رفت جلو و مشکوک . فکر مي کنه اگه خودشو آرايش کنه دخترپسند مي شه . پس اول از همه موهاشو بلند مي کنه . بعد يا موهاشو "فر شيش ماهه" مي کنه يا "گلت" مي زنه . بعدشم يه دمب اسبي و... تمام . دخترکش شد ارواي عمه اش.

 

"هدف ما جلب رضايت شماست"

اين شعارو سرلوحه کارش قرار مي ده و مي ره بوتيک يه جعبه لوازم آرايش مي گيره صد و سي تومن . بار اول دوم چون بلد نيست زير ابرو برداره زير و بالا رو با هم برمي داره و اصلا ابرو نمي ذاره . ولي خوب از اونجا که "انسان جايزالخطاست" اونم اينقدر تمرين مي کنه تا کم کم ياد مي گيره. سفيد کننده مي زنه به چه سفيدي... ريمل مي زنه به چه سياهي... رژ مي زنه به چه قرمزي... مي شه مث کلاه قرمزي...

موهاشو که دمب اسبي مي کنه سه تارو از سمت چپ و پنج تارو از سمت راست آزاد مي کنه و مي ندازه رو صورتش . اون دوتا تارموي اضافي سمت راستم حکايت داره . نماد خودشه و دختري که انشالا اونرو باهاش آشنا مي شه . عشقه ديگه...چه مي شه کرد ؟

يه زنجير طلا گردنش مي ندازه اونقدر پهن که آدمو ياد قلاده سگاي "ژرمن پرد" مي ندازه . يه دستبند مي ندازه دستش که چنان جرينگ جرينگ مي کنه که آدمو ياد زنگوله "بزغاله هاي شبيه سازي شده به دست پژوهشگران توانمند ايراني" مي ندازه . بعد که کامل شد مي ره سر مسير وايميسه . واسه شروع کار سعي مي کنه مخ دختراي پنجم دبستاني و اول راهنمايي رو شيربرنج کنه . بعد کم کم ارتقا مي گيره و مي ره سر مسير دبيرستانيا .

اولش فقط با يکي دوست مي شه ولي کم کم مي فهمه هر چيزي يه زاپاس لازم داره ، پس مي ره دنبال يه زاپاس واسه دوست دخترش... و از اونجايي که فکر مي کنه هر چيزي يه زاپاس مي خواد ، واسه زاپاسشم ميره دنبال زاپاس و...

اگه قيافه داشته باشه (پسره رو مي گم) نونش تو روغنه . دخترا رو مجبور مي کنه براش خرج کنن . ولي واي به حال اون بيچاره بدقيافه . مجبوره واسه دوست دختراش مرتب پياده بشه... که ولش نکنن .

مي گذره و مي گذره و مي گذره تا کم کم مي فهمه عاشق يکي از دخترا شده . از اونجا که آقا پسر خيلي حرفه اي تشريف داره شروع مي کنه به آمار گرفتن از دختره که مي بينه بله... آمار طرف پاکه و خانم از برگ گل پاک تره و قبلا با هيچکس دوست نبوده . شروع مي کنه دوست دختراشو دور انداختن که فقط با همين يکي که عاشقشه بمونه . شروع مي کنه واسه دختره خريدن کادو ، هديه ، انگشتر ، تاپ ، شلوار ، روسري... مي گذره تا اينکه يه روز زنگ مي زنه گوشي "خانم بچه ها" مي بينه "حاج خانم" جواب نمي ده . چند روزي مرتب زنگ مي زنه و جواب نمي گيره . بخاطر دوري و بي خبري از عشقش مريض مي شه . مي برنش بيمارستان... که مي فهمن بله... آقا ايدز داره . وقتي از بيمارستان مياد بيرون نتيجه گيريش از اتفاقات گذشته اينه : يه دختر عاشقم کرد ، خرم کرد ، مريضم کرد ، بدبختم کرد ، ولم کرد . و اون طرف معادله رو اينجوري مي نويسه : دخترا رو عاشق خودم مي کنم ، خرشون مي کنم ، مريضشون مي کنم ، بدبختشون مي کنم ، ولشون مي کنم

...

نميدونم اين مطلب طنز بود يا واقعيت؟

ولي هميشه طنزها از واقعيت ريشه ميگيرن




:: برچسب‌ها: کنکوری ها , یه مطلب طنز برای کنکوریها ,
:: بازدید از این مطلب : 410
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 24 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: